memoRies
memoRies

memoRies

تعطیلات

تا امروز 18 روزه که تعطیل شدیم 

داشتم امروز فکر میکردم چقدر زندگی مفیدی دارم 

صبح که تا ساعت 12 خوابم بعدم پا میشم با فندق بازی میکنم بعدشم پیشش میخوابم تا خواب بره بعدشم ک میریم بیرون بعدشم تا 2 بیدارم و تو اینترنت 

این درحالیه که کلی کار سرم ریخته 

هفته دیگه باید برم پیش قاسم  

از شانس من هیچ روز نسیم شیفت عصر نیست 

حالا چه شامورتی بازی تو این ماه رمضونی باید از خودم دربیارم نمیدونم 

خوب دیگه خوابیدن بسه باید برم دنبال 1 لقمه نون... 

فردا که باید چندجا برم بانک توی این هوای خوب... 

این چند وقت سرهرچیزی شوخی میکنم که منو عروسم نمیکنین و نکنه من شوهر خواسم و اینااااا 

خیلی بیشعورمااااا 

چون حتما اینا جدی میگیرن و صفحه که هیچی طومار پشت سرم میزارن 

خوار داشت میگفت یکی از همکاراش داشته دنبال عروس میگشته منم گفتم اینا خوبن و دختره هم با حجابه و ایناااا 

من فوضول از اشپزخونه پریدم بیرون 

دوباره داری واسه کی شوهر پیدا میکنی؟؟؟(قیافمم شده بود عین این خونه مونده های ندید پدید) 

بگو فضولی بچه به تو چه 

اه 

حالا واسه دختر داییم فرستاده 

تاحالا 100خواستگار واسش فرستاده اما انگار دستش خوب نیس هیچ کدوم جور نشده 

 

خواهر میگفت خیلی کیس خوبیه 

لیسانس کامپیوتره و 32سالشه !!!!!!!

مامانم:میخوای زنش بشی؟(به شوخی) 

خدا نصیب نکنه این چیه بابا ک نمیخوام 

ارزونی خودشون والاااااا

تقریبا همه چیز حل شده 

فقط اثراتش روی من مانده... 

دیشب ک شب قدر بود یک نفر رو که خیلی اشکمو در اورده بود بخشیدم 

همیشه میگفتم عممممرا  

باید سزای کاراشو ببینه... 

 

ولی دیشب به خاطر خودم اینکارو کردم

چند روز پیش فندق داشت از سر و کولم بالا میرفت بازی میکرد و غش غش میخندید واسه خودش حرف هم میزدو...اینا...که یهو فرمودن "خاله شیما دوست داشت" !!!!!!! 

اولین باری بود که میگفت 1 نفر رو دوست داره:)))))))))) 

 

یه همچین خاله ای ام من:)) 

 

فدای فندق عزییییییییییییییییییییز:))) 

 

وقتی بهش میگم میدونی چقد عزیز خاله ای؟؟؟؟؟؟؟میگه 

دوو تا 

 

دیگه حداکثر از نظر فندق 2تاس

عطوفت...

جدیدا طبقه پایینمون مارمولک زیاد شده 

مامانم اصن نمیترسته و فرطی از هستی ساقطشون میکنه!! 

دیروز بعدازظهر ک اومد بالا گفت دو باره مارمولک دیدم تو پله کشتمش 

نیم ساعت بعد زده زیر خنده ک همچین کفش زدم روش چشمش افتاد بیرون!!!باز غش کرده از خنده 

منو بگی تا 2 ساعت بعدش داشتم اوق میزدمممممممم 

بعدش بابام دعواشون شده بهش میگه 

اوی مثل اون جوری میزنمت چشمت بیوفته بیرونااااااا 

حواست باشه 

اعصاب منو بهم نریز  

یه چنگک هم دسش بود گفت الان اینو فرو میکنم تو حلقتتتتت گمشووووو بیرم

 

پدر هم همچون موش ابکشیده ای فرار را بر قرار ترجیح دادن 

 

واقعا تو همچین خونواده ای همین سیب زمینی هم ک شدم معجزه بوده والا

بغض

بعضی وقتا دوس دارم وقتی بغضم میگیره خدا بیاد پائینو اشکامو پاک کنه. دستمو بگیره و بگه: 

آدما اذیتت میکنن؟؟ بیا بریم... 

 

چقد دلم گرفته امروز 

دلم برای م... تنگ شده 

یکی از اشنایان قدیمی 

اما به خاطر گل روی قا... بهش زنگ یا اس ام اس نزدمممم 

به خاطر روزه قرصاشو درست حسابی نخوردم 

ریختم به هم کلا 

این لامیا  هم ک خیلی چرت شده همش دارن گریه میکنن اعصاب نمیمونه واسه ادم 

 

رمضون امسال یه جوریهههه 

حس خوبی ندارم....اصصلا.... 

 

خیلی بیکار شدممممم 

 

 به خاطر پام تعلیم رانندگی هم نمیتونم برمممم 

 

فرزان داره خودشو میکشه 

۲سانتیمتر ادم وقتی میخوام راه برم دستمو میگیره نیوفتم 

همش واسم باند میاره یا قرص میکنه تو حلقم ک زودتر خوب بشم 

خوبه احساسات این بچه به خونواده پدریش رفته...والا... 

 

چند روز پیش پایین بودم باباش اومد منم سریع اومدم بالا گوشیمو نیووردم 

 

یهو فرزان اومده پشت در اتاقم....

خاله شیما گوشیتو اوردممم باز کن

عزییییزممممم 

جوری بغلش کردم ک له شد بچه 

خودشم میگه 

مدم(مردم) هلاککک شدممم بلم(ولم) کننن 

 .

 .

تو این شب گریه میتونی پناه هق هقم بااااشی

امام زاده صالح...

اخرین باری ک رفتم تهران بلیط گیرم نیومد و با این قطار های غار غارو اتوبوسی رفتم 

اتفاقا مریم و سارا هم با همون قطار میومدن تهران بزررررگ 

شب تا صبح خواب نرفتم 

حدودای 4 رسیدیم  

هوا سرد بود و بارون میومد 

کاپشن برده بودم اما چکمه پام نبود 

امیر اباد ک رسیدیم دیدم یاااااااااا حضرت عباااااس 

برف اومده:(( 

خوابگاه ما هم کاملا سر بالایی بود 

گفتم خوبه حالا کله سحری لیز بخورم و قلم ساااااااار بشم 

به هر بدبختی بود رفتم بالا 

بچه چند روزی میشد اومده بودن 

نماز خوندم و خوابیدم 

بچه ها دیدن من بسیییییی خوش حال شدن:)) 

ازشون پرسیدم کی برف اومده؟؟ 

گفتن بررررررف؟؟؟؟؟؟؟ 

مگه برف اومده؟؟؟؟؟ 

فهمیدم از پا قدم من نصف شب برف اومده بوده:)) 

1ساعتی بیشتر نخوابیده بودم 

پاشدم رفتم امامزاده صالح 

دفعه اولم بود 

کل مدتی ک تو مترو بودم خواب بودم 

فقط هر ایستگاه بیدار میشدم ببینم کجاییم 

خلاااااااااصه پرسون پرسون رسیدیم به امام زاده صااااااااااااالح:) 

یه خانمی بود ک شوهرش سرطان داشت و خیلی بد حال بود کلی گریه کردوووووو ایناااااا 

به خاطر مشکلی ک اون موقع داشتم چشمام از حدقه در اومد از بس گریه کردم 

بعدشم تنهاییی کلیییییییی تجریش رو گشتم:)))) 

 

همون روز نتیجه های نهایی بین الملل میومد 

با دیدن نتیجه ها وسایلمو جمع کردم و فرداش رفتم دنبال کارای انصراف 

مسول اموزش میگه فکراتو کردی خانوووووم؟؟؟ 

اخه اکله نمیدونی وقتی نیمه متمرکز قبول میشی متمرکزت کنسل میشه؟؟؟؟؟ 

خلااااااااااصه شبش هم برای اخرین بار رفتم کلی ات اشغال خریدم و جاهایی ک میخواسم همیشه برم رفتم 

بازم تنهایییییییی:)) 

روز بعدشم ناهار با بچه های اتاق رفتیم بیرون و بعدشم پارک لاااااااااله:) 

 .

 .

 .

خیلی میخوام برم تهران ک دو باره برم امام زاده صالح ک بهش بگم به هر ضرب و ضوری بود حاجتمو گرففففففففففتمممممم:))))

خودم اتو میدم دست همه 

اولیش خواهرم  

امروز کیک درست میکردیم 

جوری حرف میزنه 

بهش میگم دیگه عقب مونده ذهنی ک نیستم!! 

جایی ک باید ادم باشم دست و پا چلفتی ام 

باید وقت دکتر تغزیه هم بگیرم اینقد بهم نگه گوووووونی 

باید برم چند تا مانتو و شال و زیر سارافنی و ....اینااااااااااااااا بخرم فک نکنم وقت کنم 

واسه درسامم برنامه میخواممممم 

اوففففففففففففففففف

انگل

احساس انگل بودن میکنم... 

هیچی درس نخوندم صبح تا حالا 

خدیااااااااا 

اه..... 

چرا من زور بالا سرم نباشه درس نمیخونم اصن هیج کار نمیکنم؟؟؟؟ 

اه..... 

کلی دررررررررررررررررررررررس ریخته رو سرم 

هرجور شده باید بیدار بمونمممممممممممم

ددر دودور...

امروز بعد از امتحان ریاضی ک بشدت گند زدم رفتیم بیییییییییرون 

من و هستی بودیم فقط خییییلی گشنمون بود 

رفتیم 2تا ذرت و 2تابستنی سفارش دادیم 

هر کی مارو دیده حتما گفته این قحطی زده ها دیگه کجا بودن؟؟ 

 

بعدشم بنده کار بانکی داشتم و سه سااااااعت خانوادگی تو بانک بودیم و منم همش مواظب فرزاااااااان بودمم 


 فیلم خروس جنگی بود رضا عطاران تق تق میزد تو گوش بچه هاش بعد میپرسید چی بود؟؟اونا میگفتن پشه 

الانم من تق تق میزنم پس کله بچه میگم کی بووود؟؟؟ 

میگه مگش!(همون مگس خودمون)


خواهرم مرا مسخره میکند... 

تو ک همه چیز را میدانی... 

تو ک راز دلم را میدانی... 

تو ک  دردم را کشیده ای... 

چرا؟؟؟ 

چرا کمکم نمیکنی؟؟ 

چرا مرهم دلم نمیشوی؟؟ 

چرا؟؟ 

تنها خواهرم چرا؟؟ 

چرا کاری میکنی ک از غریبه کمک بخواهم؟؟ 

چرا کاری نمیکنی ک به تو اعتماد کنم ؟؟

چرا دستم را نمیگیری؟؟ 


خدا میدونی امروز چه خبره... 

مامانم خییییییییییلی امید داره 

به این دلبسته 

منم همین طور... 

دوسسسسسستان دعا کنین خدا دعاهامو قبول کنه