memoRies
memoRies

memoRies

`پیشرفت

دارم به مقدار زیادی به همان سیب زمینی 3سال پیش تبدیل میشوم 

حالم از این شخصیت خودم به هم میخورد 

 

میخواهم خودم باشم... 

سیب زمینی 

جدی 

هوووووشنگ

شیمی....

شنبه امتحان شیمی دارممممم 

به عنوان یک خانم دکتر داروساااز دوز داروی خود را اشتباهی مصرف کرده ام! 

و چون این دارو ها حالت عادی هم خواب اورن  مقداراتی در هپرووت ب سر میبرم.... 

 

 

دارم به صورت خودجوش این یه ذره احساساتی هم ک پیدا کردم ازکله و بهتر بگم از دل ل ل ل بیرووون میکنم 

 

داره حالمو به هم میزنهههههههه 

 

هات چاکلت....

نظر به اینکه دوست جونمون یا اصن پست منو ندیده یا یادش نی یا هرچی.... 

نیلوفر فلانی اون روز ک میای دانشکامون با هستی و نگین میریم هات چاکلت 

تو رو مهمون میکنمممممم:))) 

مریم خانم چاکری هم نمیبریم:))

محله پدری!!

بالاخره ب هر ضرب و زوری فصل 3 ژنتیک لامصبم تموممم شد 

امروز رفتیم رای دادیم اونم تو محله قبلیمووون 

این همه راه گز کردیم ک 2 دونه رای بدیم 

انگار اینجا اصن حوزه نبوده!! 

بگزرییم... 

کلی خاطراتم ززنده شد 

تمام محل هایی ک بنده عمری در ان پلاااس بودم 

مثلا لوازم تحریریا ک همیشههه میرفتم چیزای جیگیلی ویگیلیییی میخریدممم 

و الان ب زووور یه اتد با خودم میبرم دانشگااااه  

فک کنم واسه دوستان هم یه چیزایی میخریدم

مثلا اون برچسب کیتی ک واسه نیلوفر خریدم:))) 

 واسه مریمم برچسب خریدم یادم نمیاد چی بووود 

 

خلاصههههه 

داشتم جعبه یادگاری هامو زیرو رو میکردم ک کاغذی پیدا کردم با این شعر 

کاش یادت نرود  

 

روی این نقطه پررنگ زمان   

بین ناباوری ادم ها  

 

یک نفر میخواهد که به یادت باشد   

نکند کنج هیاهو برود از یادت... 

 دلم میخواد بدونم این دوست عزیزمون یادش هست ک اینو واسم نوشته یا نه 

 

اگه یادش باشه بعد از امتاحانای ما یه روز میریم هات چاکلت مهمووون مننن:))) 

 

الان باید برم جزوه سرطان بخونم ک احتمالا 10صفحه باشه یعنی امیدوارمممم بیشتر نباشهههه

دیروز میخواسم با اتوبوس بیام خونه کتاب امری هم دستم بود همیشه پسرای بی تمدن با این کتاب بهم متلک میگن 

کتاب:امری اصول ژنتیک پزشکی  

یکی بگه این کلمه پزشکی متلک داره اخهههه؟؟؟ 

تو ایستگاه ک بودم ۲تا پسر اومدن منم کتابمو قایم کردم نبینن 

چند دقیقه بعدش رومو برگردوندم دیدم یکیشون داره خط بریل میخونه!!!! 

هر دوشون نابینا بودن!!! 

یهو خیییییلی خجالت کشیدم واسشون ناراحت شدم:((( 

در همین افکار بنده مثل جغغغغغغد چشم دوخته بودم چه جوری خط بریل میخونه ک... 

یکیشون یه برگه گرفت جلوم گفت:میتونین اینو واسمون بخونین؟؟ 

منم خوندم... 

جند لحظه بعدش این ۲ ریالی کج و کوله افتاد ک اگه این نابینا بود از کجا فهمید من کنارشونم؟؟؟ 

اتوبوس ک اومد دیدم به هر سختی بود سوار شد یعنی مقدارات اندکی بینایی داشته البته اونیکی کاملا نابینا بود... 

و اگه فهمیده باشه کل مدت من مثل ندید پدیدها چشمامو لوک کردم رو برگه اش 

خاک برسر من ک اینقد تاااابلوام 


خانواده اومدن دنبالم کتابخونه 

فرزان همینجوری مظظظلوم یه گوشه نشسته بود 

من:چشه این بچه؟؟ 

مامانش:سرماخورده 

من دست کشیدم رو صورتش دیدم یه کم داغه 

من:فرزان خاله تب داری؟؟ 

فرزان:آ آ آن ن ن 

من :سرما خوردی؟؟ 

فرزان:آ آ آ ن ن ن 

من:کتک موخوای؟؟ 

فرزان:نهههههههه 

 

فقط میخواسم ببینم حواس هست چی میگم یا همینجوری جواب میده 

زهره اش ترکید بچمممم:)))))

 

اندر حکایت فندق....

جدیدا یاد گرفته سلام میکنه 

میری خونشون میپره جلو: شلاااام 

میری اشپزخونه برمیگردی: شلاااام 

میری تو اتاق خواب برمیگردی:شلاااام 

یعنی اگه تو5 دقیقه 10بار ادمو ببینه هر 10بارش میگه:شلااام 

 

اینکه خوبه هنوز 

وقتی فیلم میبینیم هر شخصیت جدیدی ک میاد میگه شلااااام 

 

 

فندق:نسیم کجا میری؟؟ 

نسیم:نسیم خانم!! 

فندق:نسیم کانم کجا مرد؟؟؟ 

تولدم مبااااارک!!

تولددددد تولددددد  

تولدم مباااااااارک 

 مبااااااااارک مباااااااااارک 

 تولدم مباااااارک 

 

دیروز تولدم بووووود تنها روزی از سال ک واسم مهمه و با بقیه روزا فررررق داره 

  

تازه دیروز ساعت 8 یادشون اومده ک امروز ک تولد من بووده!!! 

رفتیم با انتخاب فندق کیک خریدیم روش عکس خرس بود 

بهش گفتیم عکس ک بگیریم کیکو میخوریم 

از شیرینی فروشی تا خوووووونه 

هی میگفته عکسسسسس بیگیرممممم 

خونه هم رسیدیم هی انگشت میکرده تو چشم و چول این خرررس 

حالا هی باید شمع روشن کنیم فوووت کنه براش تولد تولد بخونیم دس بزنه!!! 

 

ولی از چیز قیییییلی قیییییلی ناراحت شدمممم

فرجه ها داره شروع میشه و کلی درررررررررس داریم 

حالا من این وسط میخوام تعلیم رانندگی هم برم 

دیروز رفتم سیداشهدا(بدووون هستی

من عاشق اون مغازه ای ام که دسته کلید و اینا داره 

دبیرستان ک بودیم امکان نداشت اونجا برم و چیزی نخرم همییییشه هم جفت میخریدم 

دو تاشم دادم مریم.... 

 

هستی میخواس بریم سزار ولی چون من کار داشتم نتونستیم بریم 

آهش دامنمو گرفت 

ناهارمون خییییلی بد مزه بود ناهار رلت خوردم