memoRies
memoRies

memoRies

این روزها

کاش حال این روزهایم خوب بود 

کاش مادر درکم میکرد 

کاش فرجی میشدددددددددد 

اوففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففف 

اااااااااااااااااااااااااااااااااه

اتومبیل راااانی

این رانندگی هم معزلی شده هاااااااا 

چه کنم؟؟؟؟؟؟ 

هنوزم سوتی مدمممممم 

شد یه کاری رو درست انجام بدم؟؟؟؟؟؟ 

گندم بزنهههههههههههههههههههههههههه 

اهههههههههههههههههههههههههههههههههههه 

 

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

چه مرگمههههههههههههههههههههههههههههههههه 

 

 

 

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

 

این چه وضیه اخههههههه

حرف های یواشکی با خدا...


گفتم: خسته‌ام.
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53) ::.

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره.

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.


گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید

.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی: فاذکرونی اذکرکم

.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا

.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الل

.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم

.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم

.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتم: دلم گرفته.

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.
گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله.

گفتی: ان الله یحب المتوکلین

.:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.
گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره

.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::.
گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم.

گفتی: فانی قریب

.:: من که نزدیکم (بقره/186) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم.

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205) ::.
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی.

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/104) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم.

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/2-3) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/53) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم: یا غافر الذنب، اغفر ذنوبی جمیعا

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده

.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/42-43)

خوااااب

دیشب یه خواب خییییلی قشششششنگ دیدم 

 

کاش میشد یه روزی تعبیر بشه 

 

ا...ع...

تو به من یاد دادی خوب بودن را 

انسان بودن را 

تو به من یاددادی قلبم بزرگ باشد یا به قول علیخوانی اینقدر دلم بزرگ باشد که خوشبختی همه ادم ها در ان جا شود 

همیشه مدیون توام

میم...

به قول نیلوفر (میم) من تو یکی از بهترین دوستانم هستی و خواهی بود... 

اما نه میخواهم ببینمت نه با هات حرف بزنم  

چه کنم که جنبه نداری... 

اندر حکایت قاسم...

پریروز رفتم پیش قاسم 

اول که نمیدونسم 3ونیم باز میشه کلی تو گرما نشستیم 

همه چسبیده بودن به در من خیلیی ریلکس نشسته بودم میگفته اینا که واسه اون وقت نمیخوان  

خواهر چشمت روز بد نبینه  

5دقیقه هم توی صف نبودم نوبتم شد20ام!!! 

هر کی اومد واسه اون وقت میخواست فکر نمیکردم اینقدر مردم مشکلا داشته باشن 

خلاصه 2ساعتی بیکار بودم میخواسم کلی برم ددردودور که یه خانمه ای که عروسش مشکل داش مثل حلزون چسبیده بود به من 

هیچی دیگه....من سردم شده بود 

ابریزش بینی 

سردرد 

اصن یه وضی.... 

دیگه نزدیکای 6 رفتم بالا همین که اومدم بپرسم نوبتم شده یا نه پسر عموی عزیز رو دیدم 

میخکوب شدم 

اخه خیلی خیلی دهن لقه 

دیگه مرد تا این حد خار و خاله زنک ندیده بودم به خدا

خلاصه 2ساعتی بیکار بودم میخواسم کلی برم ددردودور که یه خانمه ای که عروسش مشکل داش مثل حلزون چسبیده بود به من 

هیچی دیگه....من سردم شده بود 

ابریزش بینی 

سردرد 

اصن یه وضی.... 

دیگه نزدیکای 6 رفتم بالا همین که اومدم بپرسم نوبتم شده یا نه پسر عموی عزیز رو دیدم 

میخکوب شدم 

اخه خیلی خیلی دهن لقه 

دیگه مرد تا این حد خار و خاله زنک ندیده بودم به خدا 

خلاصه به خاطر حضور اون 45 دقیقه روی پا وایسادم 

بالاخره نوبتم شد 

مثل برج زهر مار رفتم تو اتاق

_شیماخانم حالت خوبه؟ 

ـخوبم(با لبخند زورکی) 

 ـبهتر شدی؟ 

ـ فرقی نکردم 

ـ مشکلت چیه؟ 

ـ همونایی که اوندفعه گفتم  

ـ خوب بازم بگو 

ـ خوب گفتم دیگه... 

ـ الکی نگو خوبم  فک کن 

ـ خوب چی بگم (همراه با بغضی کوچک...)

ـ همونایی دفه پیش گفتی 

ـ 

ـدوست نداری حرف بزنی؟؟ 

(میخواسم بگم مرتیکه کور بودی اون دفعه نیمساعت داشتم ابغوره میگرفتم ؟؟؟؟بگم که چی بشه؟؟) 

ـ نه نه اخه اینارو بهتون گفتم 

ـ وقتی دکترت ازت میخواد دو باره بگی باید بگی 

 ـ خوب همه چیز و گفتم تو پروندمم نوشتین 

 ـ خوب...(دیگر قانع شد و در مورد داروهام صحبت کرد)

حرف بد...

امروز وسط دعوایت حرف بدی به من زدی  

نمیبخشم این رااااااا 

چه مرگمه

چرا اینقد حالم گرفتس؟؟؟؟ 

چرا دل و دماغ ندارم؟؟؟ 

چه مرگمه اخههههههه؟؟؟؟ 

حداقل اگه میدونستم چرا یه خاکی تو سر خودم میکردم

الان رفتم رتبه های برتر استان رو دیدم 

کسی که مینگین تراز کانونش ۵۶۰۰ بوده شده ۸۶ سهمیه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

اونوقت یکی مثل من و هستی که میریم بین الملل هیچکی قبول نمیکنه ما چقدر زحمت کشیدیم چقدر  

به خدا بابا های ما هم رفتم درس خوندن واسه خدمت به همین مملکت 

اون موقع باید همه میرفتن جنگ؟؟؟؟ 

مملکت دکتر مهندس و تحصیل کرده نمیخواس؟؟؟؟؟ 

اینکه باید بوق میلیون تومن واسه داروسازی خوندنم بدم فداااااااااای سرم 

دردم شعور کم برخی انسانهااااااااس 

فدای سر خودم و فرزان 

به جهنمممممممممممممممممممم