memoRies
memoRies

memoRies

کاش...

دیشب به این نتیجه رسیدم که کاش برنمیگشتم یزد

کاش از 6 ماه پیش با بابا قهر تبودم


کاش...

مثل قبل ادم بودم...

کاش این اتفاقا برامون نمیوفتید

کاش به یکی میتونستم بگم دردم چیه

نظرات 2 + ارسال نظر
نیلوش جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:26 ب.ظ

چرا شیمایی؟؟....
یچیزی بهت بگم.......
من از اول امسال تا همین دو هفته پیش،اصلا نمیخواستم برم شهر دیگه ای،حتی اصفهان!!!!
اما الآن که رسیده ها...
دیگه چون میدونم موندن پیش آدمایی که دوستشون دارم،ولی اونا معلوم نیست حسشون چقدر و تا کجاست،خیلی ناراحتم میکنه،دوست دارم برم از اینجا..
ینی یجورایی آماده ام غربت بکشم تو شهر غریبه ها،اما نه تو شهر خودم...........

اهومممم
میفهمم چی میگی...

good girl شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:31 ق.ظ

آخیییییییییییی نازی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد